part 31

گایز این پارت اسپویلی از انیمه هست فقط یه چیزش که اونم فکر کنم همتون میدونین ولی خوب گفتم که در جریان باشید


باکوگو


چیی..نه نه این درست نیست ....ایزوکو هر بدی ام که کرده باشه دوستاشو نمیکشه


میدونم این کارو نکرده ولی میخوام خودم ازش بپرسم


.
.
.
.
.
.
.
.
.
میدوریا


بعد از چند دقیقه صبر کردن در باز شد و دابی اومد داخل


+تموم شد ؟


_اره


اروم اومد کنار من رو تخت نشست و بهم نگاه کرد نمیدونم چرا یه دفعه خجالت کشیدم بخاطر همین سرم و انداختم زمین


+بگو دیگه


_خوب نمیدونم از کجا شروع کنم ولی منم قبلا مثل تو بودم یه خیال پردازی که توی رویاهاش سفر میکرد


+هی این حرفت الان توهینی به م...


_وسط حرف من نپر
اینم بگم که اسم واقعیه من دابی نیست تویا تودوروکیه


+وایساااا چی؟


_اره ... میدونی من چون چند سال از شوتو بزرگتر بودم باید وظایف بیشتری رو انجام میدادم ولی وقتی اندوار فهمید کوسه من زیاد قوی نیست رفت همون اذیت کردنارو روی شوتو انجام بده
منم خوب نمیخواستم بلایی سرش بیاد بخاطر همین هر سریع میخواست بهش سخت بگیره یا بزنتش من جلوشو میگرفتم و کتک زدنش به من میخورد
خوب یه روز تبهکارا به خونمون حمله کردن خوب این بهترین راه برای فرار کردن من بود
و بقیه‌‌شو که میدونی وقتی بزرگتر شدم اومدم تو این لیگ ولی هنوز میخوام مواظب شوتو باشم


+وایسا یعنی...اونا فکر کردن تو مردی نه؟


_دقیقا


+چرا نمیری به شوتو بگی
فقط به اون
اصلا میدونی الان وضعیتش چطوره
همش چیزارو میریزه تو خودش
با کسی زیاد حرف نمیزنه


_فک کردی اینا رو خودم نمیدونم
میدونی اگه بفهمه برادرش تبهکار شده چه واکنشی نشون میده ؟


+تو حق اینو نداری که ازش همچین چیزیو مخفی کنی


_ایزوکو ازت میخوام که.....


که یه دفعه در باز شد و شیگاراکی اومد تو


*به به میدوریا دارن تو تلوزیون نشونت میدن چرا روشن نمیکنی ببینی خودتو


این چی داره میگه


بلند شدم و رفتم سمت تلوزیون روشنش کردم


چییی نه نه نه اینا از کجا فهمیدن


الان کاچان اینو میبینه اونوقت راجب من چه فکری میکنه


_تو مگه به من نگفتی این کارو نمیکنی


+من نکردم ...من تو تلوزیون اینو پخش نکردم
من نمیخواستم  پخش شه


*خوب ازت یه توضیحی میخوام
من دوست ندارم کسی منو بپیچونه میفهمی
منو احمق فرض نکن
حالا بگو برای چی کشتیشون
هرچند خودم چند روز دیگه میخواستم دخلشونو بیارم اخه خیلی سر و صدا میکردن ...اما تو چرا کشتیشون؟


+خیلی طولانیه فقط بدون که نیاز بود


اومد سمتمو دستشو گذاشت رو گلوم


*مرگ توام نیازِ..... الان بکشمت


+بکش من که مشکلی ندارم


_بس کنید دیگه با تیکه تیکه کردن همدیگه به چیزی نمیرسید ...شیگاراکی الان این به نفعمون شد الان حتی ممکنه همه مدرسه های قهرمانی و ببندن


بعد از یکم خاروندن گردنش سریع انگار که چیزی فهمیده باشه گفت


*حق باتوعه ...میدوریا اگه یه بار دیگه همچین حرکتی و ازت ببینم باید با زندگیت خدافظی کنی


حالا من چیکار کنم بچه ها الان فکر میکنن که من فقط از روی هوس کشتم
کاچان اگه بدونه من کیریشیما رو کشتم چی درباره من فکر میکنه


_ایزوکو حالا اتفاقیه که شده زیادم تو تفکرات مسخرت نرو


+باشه.... من میرم تو اتاقم


رفتم تو اتاقم به محض اینکه در و قفل کردم گوشیم زنگ خورد


رفتم سمتش دیدم کاچانه الان چی بگم دیده دیگه نمیخوام باهاش حرف بزنم ولی دیگه دکمه پاسخ و زدم


__الو ایزوکو


+بله؟


__یه چند تا خبر تو اخبار دیدم که نمیدونم واقعی‌ان یانه ...میشه یه جایی همو ببینیم خوپت بهم بگی ؟


+من کار دارم


__ایزوکو خواهش میکنم این آخرین بارِ


+باشه کجا؟


__تو پارکx 


+اونجا که مخروبس


__میخوام تو راحت بیای


+باشه ساعت چند


__۴شب


بعدش قطع کردم یعنی سه ساعت دیگه
میخواد چی بگه
اصلا میتونم تو روش نگاه کنم


دابی نمیزاره من برم هر چند شبه اون موقع به احتمال زیاد خوابیده


چشمامو یکم بستم که یه دو ساعتی استراحت کنم


..
.
.
..


.
.
.
چشمامو باز کردم و به ساعت نگاه کردم ساعت سه و نیم بود خوبه با همون لباسی که تنم بود اروم از اتاق بیرون اومدم
یه نگاه به اطراف کردم سریع از اونجا اومدم بیرون تند تند به سمت جلو حرکت کردم که خوردم به یه چیزی  با کمر به استقبال زمین رفتم
جلومو نگاه کردم دیدم دابی وایستاده جلوی من


_جایی میری ؟


+امم اره


_بزار حدس بزنم میخوای بری پیشه دوستت نه ؟


+اره ام...


نذاشت چیزی بگم و گفت


_دوستت برات تله گذاشته


+نه اون این کارو نمیکنه


_من بهت اخطار دارم میدم  اگه وقتی گیرت انداختن من نمیبینم کی اونجاست همرو میکشم تورم برمیگردونم فهمیدی؟


+باشه ...ولی مطمئنم هیچوقت همچین چیزی نمیشه ...کاچان  بهم خیانت نمیکنه اون عوض شده
اون تنها کسیه که همیشه پیشم میمونه


_توام عوض شدی ایزوکو فکر نکن با این کاری که کردی دوستات پیشت میمونن نمیخوام با این حرفام اذیتت کنم فقط میگم دیگه وقتشه چشماتو باز کنی تو دیگه اون ایزکو مظلوم نیستی اونام دیگه دوستات نیستن


نه بابا کاچان این کارو با من نمیکنه
امیدوارم دوباره بگه با هم برگردیم خونه
دیگه به هیچی اهمیت نمیدم و دنبالش میرم


و رفتم به سمت پارک اصلا نمیدونستم که کاچان برام تله کار گذاشته و میخواد منو گیر بندازه


........................
خوب امیدوارم خوشتون بیاد 😍💜


نظر و وت فراموش نشه 💌★

Comment