(Introduction)

خیابون های خیس لندن تنها زیبایی این شهر بود .. انگار که تمام شگفتی های دنیا در اون شهر و اون خیابان خلاصه میشد!
کی میدونست؟!
همه آرزوشون بود تا بتونن برای یکبار هم که شده در اون خیابان رنگارنگ بارونی قدم بزنن ..
ماشین ها پشت سر هم به یکدیگه متصل شده بودن و کلافه، منتظر سبز شدن چراغ های راهنما بودن ..
در این میون مردم با چتر های رنگی یا تیره شون قدم میزدن و گاه گاه به مغازه های خیابون آکسفورد در اون روز تیره و ابری نگاه می انداختن ..
چند قدم اون طرف تر ، جایی آروم ، بدون مزاحمت یا بوق ماشینی .. در یک ساختمون 6 طبقه، پسری به همراه پدر بیمارش زندگی میکرد و منتظر اتفاق های خوب در زندگیش بود و خبر نداشت که روزگار چه تقدیری رو براش رقم زده ..
چقدر همه چیز غمگین بود .. حتی آسمان هم یک لحظه آروم نمیگرفت و دائم در حال گریه کردن بود


لندن-روز بارانی_خیابان اکسفورد

Comment