کاپل اصلی تهجین (ورس)، جینکوک فرند شیپژانر سوپر نچرال ، جهان موازی ، تخیلی ، اسمات🔞
"Prince ""شاهزاده "***_***_***彼は黒い墓地に彼の興味を埋めます...در قبرستان سیاه تبار دفع می کند علایقش را ...***_***_***تا مغز و استخونش طعم درد رو چشیده بود . دیگه توانی برای برخاستن و مقابله با زندگی بی رحم و از خود راضیش رو نداشت . اون شکسته بود . خیلی وقت بود که تیکه هاش داشتن هم خودش و هم اطرافیانش رو زخمی میکردن . بوم نقاشی زندگیش کاملا سیاه رنگ شده بود . و برای همیشه سیاه هم میموند .تا عشق دورترین فاصله رو داشت . تا مردنش یه اینچ دیگه مونده بود .تا دیوانگی اش یه خط باریک فرضی وجود داشت . تا تاریک تر شدن قلبش به یه تلنگر بیشتر نیاز نداشت .نابودی بهترین توصیف برایش بود . پدر و مادر ...همسر ...خواهر ... آرامش ... خوشحالی ... فکر آزاد ... همه رو زندگی ازش دریق کرده بود ... تا به چیزی دل بست نابود شد ... پودر شد ... خاکستر شد ... دود شد رفت هوا ... کشته شد ...[Completedl][کامل شده فصل اول ]
__________________همه چیز از اون آوا آغاز شد...زمانی که برای اولین بار، گوشهام با این طنین ارامش بخش آشنا شد رو خوب به یاد دارم. موسیقی، از همون کودکی به بوم وجود رنجور من، رنگ زندگی میپاشید. من با لمس این صدا، تکه ای گمشده از وجودم رو ملاقات کردم که تا به اون زمان، حتی خبر از سرگردان بودنش، در عمق تاریکی وجودم نداشتم.در اون لحظه، چیزی درون قلبم تکون خورد؛ چیزی رو حس کردم که تمام عمرم از وجودش بی بهره بودم.این طنین، اغازی وصف ناپذیر برای من بود. منی که در این هستی تنها در طلب یک کمانه بودم! کمانه ای که اون رو روانه ی تار های نحیف این ساز کنم.همه چیز از اون صدا شروع شد...صدایی که من رو به گذشته ام پیوند زد...گذشته ای که گرچه تاریک و غمناک بود، اما حقیقت جدا ناپذیر زندگی من بود...همه چیز...از چند تار و یک کمانه اغاز شد!__________________-𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦:⤷𝘑𝘶𝘯𝘨 𝘞𝘰𝘰𝘺𝘰𝘶𝘯𝘨 & 𝘊𝘩𝘰𝘪 𝘚𝘢𝘯 ( 𝘸𝘰𝘰𝘴𝘢𝘯 )-𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦𝘴:⤷𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦⤷𝘋𝘳𝘢𝘮
خلاصه... داستان از اونجایی شروع میشه که یه دانش اموز جدید به کلاسشون اضافه میشه و باعث میشه بیماری کای دوباره شروع بشه. _من فقط این حس رو نسبت بهت دارم اوه سهون ...ازت متفرم. +بک ب خودت بیا هیچوقت قرار نیست مایی وجود داشته باشه...*اما چان من+تموم شد بک همه چی تموم شدName:I hate youGenre:Romantic_SmutCouple: Sekai_kaihun_Chanbaek
" پایان یافته"اون فقط یه دختر ساده بود که برای استخدام توی شرکتی به نام J.k ، درخواست داده بود غافل از اینکه اتفاقات دارکی درونش به وجود میادو افراد سردو ترسناکی داره که باعث میشه هر کسی مو به تنش سیخ شه همش تقصیر خودش بود که با پای خودش رفت تو تله و درگیر ماجراهای عجیبی شد ... حالا تو اون گودال عمیق وسط گیجی و نا آگاهی ناخواسته به کسی دل میبنده ... ___________________________شخصیت های اصلی : جونگکوک ، هه را ، شوگا ، جیمین ، مینانویسنده : راشلکاپل : استریت ( boy × girl )ژانر : انگست ، رمنس ، اسمات ، زندگی روزمرگی ، عاشقانه ، *قوانین و مقررات یه کشور . شغل ها و شخصیت ها هیچ ربطی به زندگی واقعیه ما نداره همه از ذهن نویسنده به وجود اومده ...
-آهنگ...تهیونگ آروم زمزمه کرد و پسرک با چشمهای گرد شده بهش خیره شد.-آهنگ قشنگی گذاشتید...بارمن لبخند گرمی به لبهاش نشست و تهیونگ مشتاقتر از قبل بهش خیره شد.-طرفدار لیدی گاگا هستین؟تهیونگ لبخندی زد.-طرفدار؟ بعید میدونم. ولی فکر نکنم بتونم این آهنگ رو فراموش کنم.-باهاش خاطره خوبی دارین؟-امروز باهاش خاطره خوبی ساختم.پسرک چند باری پلک زد و سوالی به تهیونگ خیره شد.-چه خاطرهی خوبی؟!-دیدنِ تو."Is that alright?!"Genre: Romance, angst, dramacouples: vkookAuthor: NilaraTelegram Channel: @Vellichor_magazine
تو دنیایی که هوسوک هشت و یونگی ده سالشه..و ما شاهد ده پارت از زندگی اونها هستیم.---part of story----فاکککککهوسوک داد بلندی زد و از جاش بلند شد که بره بیرون ولی با باز کردن در یونگی رو دید که دستش به دستگیره نشسته-چیشده -بدبخت شدیم -چرا ؟باز کدوم کارامون لو رفته، اون دفعه که با شناسنامه جعلی رفتیم بار؟؟ یا اون که برگه امتحانا رو شب قبل از امتحان آتیش زدیم-دو دقیقه پشکل بگیر دهنت تا بگمو یونگی مثل پسر خوب ساکت شد تا بشنوه چی به سرشون اومده-باید برم آمریکا ...---information---name story : 𝐌𝐲 𝐔𝐳𝐮𝐫𝐢 𝐄𝐧𝐢𝐝couple : Sopewriter : rashelgenres : fluf , slice if life , happy endstatus : complete part : tenTo My SoulMate.
+ دوستت دارم!_ بخاطر سیب ترشهام؟+ اونم هست...ولی حتی اگه اونها هم نباشن، بازم دوستت دارم.🍏 کاپل: کوکوی🍏 ژانر: امگاورس، رمنس، فلاف🍏 وضعیت: تکمیل شده.
بیاید اینجا امروز میخوام براتون یک داستان تعریف کنم. داستان پسری که جنون داشت، جنون سرعت. پسری که لقبش گاو وحشی بود و البته باید بگم کاملا متضاد با ظاهر معصوم و دوست داشتنیش. و همه چی از همین جنون سرعت و یک مسابقه خیابونی شروع شد.روز های آپ: شنبه و چهارشنبه
_خانم اجازه؟+چیشده جک؟-خانم مگه میشه یه نفر دوتا بابا داشته باشه؟+این خیلی احمقانه است جک کی همچین حرفی بهت زده؟پسر بچه با لبخند خبیثی گفت:اخه تینا دوتا بابا داره....و نگاه معلم روی دختری که گوشه کلاس سعی در کنترل اشک هاش داشت خیره ماند راست میگفتن اون دختر دوتا پدر داشت .......کاپل ها:یونمین،نامهوک،تهکوک
پسرِ مو بلند | 𝖫𝗈𝗇𝗀 𝖧𝖺𝗂𝗋𝖾𝖽 𝖡𝗈𝗒 -کامل شــده- همه چی از اونجایی شروع شد که دال، پسرِ ۵ سالهی کیم تهیونگ، با دیدنِ موهای بلند و آبیِ پسری، اون رو "مامان" صدا زد و این بود اولین دیدارِ اون پسرِ مو بلند و تهیونگی که کلِ زندگیِ بعد از جداییش از همسرش رو با جق زدن میگذروند! ژانر ↶ عاشقانه، فلاف، کمدی، چتاستوری، توییتر، ددیکینک، اسماتکاپل ↶«اصلی - ویکوک» تهیونگ↑- جونگکوک↓«فرعی - سُپ»قسمتی از فیک ↶_از وقتی دیدمت ، قلبم یه جایی بین دریای موهات گیر کرد!_منم از وقتی دیدمت ، قلبم یه جایی بین شلوار و باکسرت گیر کرد!•روزِ آپ: یکشنبه ها•
(رویای من از زندگی چیزی نبود که الان توش هستم بدبختی خون درد اشکدلم برای زندگیم تنگ شده چند سالی میشه که ندیدمش فکر کنم پسر کوچولوش تا الان چهار سالش باشه..... )
تهیونگ:بچها میخوام براتون یه قصهی جدید بگم...!قصهای که از آسمون تا زمین زبون زد همه شد...قصهی آدم و حوا،با مداخله های ابلیس..قصهای که پر از نقصه!آدم اولین انسانی بود که ذره ذره و با حوصله خلق شد...موجودی که وعده شده بود برترین موجود جهان میشه، فقط برای خوردن یه سیب به زمین فرستاده شد؟یا ابلیس که زیباترین و قدرتمندترین فرشته و محبوب بهشتی ها بود و فقط بخاطر یه نافرمانی کوچیک به جهنم تبعید شد؟• · · ┈┈┈─ᴵᴮᴸᶤˢ'ᶳ ᴬᵈᵃᵐ─┈┈┈ · · •⩩❚𝘾𝙊𝙐𝙋𝙇𝙀: 𝙆𝙊𝙊𝙆𝙑👨❤️👨⩩❚𝙂𝙀𝙉𝙍𝙀: 𝘿𝙍𝘼𝙈𝘼,𝙁𝘼𝙉𝙏𝘼𝙎𝙔,𝙎𝙈𝙐𝙏🔞⩩❚𝙐𝙋 𝘿𝘼𝙔𝙎:هر وقت بتونم (─.─||)🗓️⩩❚𝙒𝙍𝙄𝙏𝙀: 𝙁0𝙕𝙃𝙓𝙓📝
𝐶𝑜𝑢𝑝𝑙𝑒 : 𝑌𝑖𝑧ℎ𝑎𝑛 (𝑍𝒉𝑎𝑛 𝑇𝑜𝑝)𝐺𝑒𝑛𝑒𝑟: 𝐹𝑎𝑛𝑡𝑎𝑠𝑦,𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒,𝑆𝑚𝑢𝑡,𝐴𝑐𝑡𝑖𝑜𝑛𝑊𝑟𝑖𝑡𝑒𝑟: 𝐴𝑟𝑚𝑎𝑡𝑖200ســال تموم منتظر این لحظه بودمو بلاخــره وقتشه عوض بدید این اهریمنی که شدم رو مدیون شمام.....ییبو:چرا من باید اون فرد باشــم؟! من از مردن میترسم!!....ژان سرش رو بالا اورد و لـب هاش رو روی رگ گردن یـیـبـو گذاشت، صورتش جمع شد ولی لب هاش رو بهم فشرد تا صدایی از بینشون خارج نشه.. بعد از مک عمیقی که زد اولین خراش رو روی ترقوه اش انداخت و بــا زبونش رد خــون رو دنبال کرد.
کاپل: سکای + کایهون +چانبکخلاصه ای از داستان:_این ۲۸ امین نیمه شبی هست که اینور دنیا ،شب رو صبح نمیکنم ،در واقع بهتره بگیم شب رو تا صبح فکر میکنم و غصه های ناتمومم در حال زاد و ولد با سرعت سرسام آوری هستن...._____شما به مربی تکواندو نیازی ندارید ؟!!؟_____مگه نشنیدی کمپانی معروفه و آیدل ها هم دونه درشت !____من اوه سهونم،انگار که رییس جمهور امریکاست و همه باید بشناسنش!____همه چی تموم شد..اخرین رویام هم گم شد...دیگه توان و انگیزه ای برای شروع دوباره نمونده...نکنه این رویاهای من نیستن که گم میشن...شاید خودم گم شدم؟!؟
اسم: Satan's Maskژانر: درام، اخر الزمانی، عاشقانهخلاصه: این صدا با گناه تنیده شد و داستان ممنوعه ها را خواند تا بدن های فرسوده بتوانند سمفونی مرگ را با ناله هایشان بنوازند؛ صدایی که با ته مانده ای از هوس ماجرای عشق حماسی سگ شکاری سئول را در یک جهنم ابدی که آخر الزمان نامیده می شود به گوش ها می رساند.
صدای آشنایی داخل گوشهاش پیچید و گریه بیصداش به ضجه های بلند تبدیل شد. دستهای بیرمقش رو روی صورتش گذاشت و چهره زخمیش رو پشتش پنهان کرد. تهیونگ از درد میترسید، از زنده موندن میترسید، میترسید از اتاق منزجرکننده بیمارستان خارج بشه و تمام زندگیش به یکباره جلوش فرو بریزه. سرش داخل آغوش گرمی فرو رفت. عطر بلوشنل داخل بینیش پیچید. چنگی به کت زمستونی مرد زد و هقهقهاش با قدرت بیشتری آزاد شدن. "چیزی نیست گل وحشی، من اینجام"
𓅓"SILHOUETTE"[◇Completed◇]دختری که در سایه نمایان شد...*برگشت به هاگوارتز* حتی یک انسان بیشتر میتونه دنیا رو تغییر بده، حالا دنیای جادوییه هری پاتر دستخوش تغییرات خیلی زیاد و جذابی شده.سایان ریورا آندرسون نوهی بزرگترین جادوگر دوران به دنیای جادو پا میذاره و ...#6 Potterhead#24 Harrypotter #1 Hogwarts #1 Johnnydepp#1 Snspe#1 girlpowerStart : 2021/Sep/21End : 2022/Feb/2
اون ها پدر و مادر نبودندابزاری برای شکنجه دادن بودنداون فقط منتظر یک ناجی بود...اون مرد وقتی رسید که پسر شکسته بود
لیام : من دوست دارم زین : شوخیه جالبی بود لیام : من شوخی نمیکنم تو چی ؟ زین : متاسفانه منم دوست دارم لیام : تا ابد دوست دارم عشق من (my love ) زین : منم دوست دارم عزیزم
[ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ]این دنیا جای بزرگیهاما جهان افکارمون خیلی بزرگتر از این حرفاستدرحدی که میشه توش زندگی کرد، خاطره ساخت، عاشق شد و هیچ وقت ازش بیرون نیومد.▪︎𝕮𝖔𝖚𝖕𝖑𝖊: 𝑻𝒂𝒆𝒌𝒐𝒐𝒌▪︎𝕲𝖊𝖓𝖗𝖊: 𝑷𝒔𝒚𝒄𝒉𝒐𝒍𝒐𝒈𝒊𝒄𝒂𝒍, 𝑨𝒏𝒈𝒔𝒕, 𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆
هر کسی حداقل یه بار تو زندگیش براش سوال پیش اومده که، من چرا اینجام؟ اینجا چیکار میکنم؟ اصلا چطوری کارم به اینجا رسید؟ این اتفاق وقتی برای من افتاد، که به خودم اومدم و دیدم وسط یه سری اشراف زاده و نجیب زاده، دارم برای به دست اوردن دل پرنس تلاش میکنم...ولی الان دیگه نمیدونم چی درسته و چی غلطه. حتی نمیدونم که چی میخوام. تا یه مدت مطمئن بودم که همه خواسته م رسیدن به پرنس عه. ولی الان... سوال اصلی اینه: چی شد که اینطوری شد؟*********************************************سلام سلام سلام! نخوام دروغ بگم اصل داستان مال من نیست. یعنی ایده اصلی مال یه داستان انگلیسی عه و از اون الهام گرفته شده. ولی ترجمه کار خودمه و پیاز داغشو و اینا رو زیاد کردم و خلاصه کلی تغییرات دادم توش:) امیدوارم دوست داشته باشین (داستان اصلی و همه کاراکتر ها: متعلق به شرکت pixelberry)
برشی از داستان : " دوست دارم ببینم روابطشون در حد پدر پسریه یا ....با ضربه جین به شکمش خفه شد صورت همیشه خندون هیونگش اخمی بود " یااا ...هیونگ !!!!" نباید اینجوری پشتش حرف بزنی اون همسره یونگیه ! کوک پوزخند زد " ول کن هیونگ اون یه ازدواج صوری بود مطمئنن هیونگ حتی اسم اون پسرم یادش نیست !!!! کاپل : Yoonmin ژانر : مافیا / امگاورش / کمدی و غمگین / امپرگ / معمایی / پلیسی / هیجانی / خانوادگی خلاصه: _طبق وصیت عمه ..." اون " ..باید باهاش ازدواج میکرد....اما ...چرا آخرین تصویرم ازش ...برای ۱۷ سال پیشه ! ...شاید ..نباید بهش میگفتم " دوست دارم " ...نگاهی به صورت معصوم دو بچه روی تخت انداخت _ شما ...بوی اونو میدید ....نویسنده " رومی "شروع داستان ۱۲ /۳ / ۱۴۰۳پایان : .....به زودی 🥰هر شب پارت داریم 😃
تنها چیزی که یادم میاد.کوچه ی نیمه تاریک و یه گودال قرمز از خونه..."این تقصیر تو نبوده زین...تقصیر تو نبود.اینو یادت نره.."حرفای اخرش این بود...اخرین حرفاش بهم این بود...که تقصیر من نبوده...ولی اگه اون روز من نمیرفتم تو اون کوچه.......اون روز کی بهم زنگ زده بود؟کی باعث شد برم تو اون کوچه؟کارش چقدر مهم بود؟به اندازه ی جون یه نفر؟!فکر نمیکنم.........zarry stylik au[ completed ]Book 3