به یاد بیار، ببخش، ببین!فصل دوم فیک This Man Dies TonightName: This Man Is Still AliveCouple: Chanbin, Hyunlix, MinsungGenre: Angst, Adventure, AmnesiaTelegram Channel: @straykidsblOrg Author: @ZiamsNation
فقط انگلیسی!خلاصه:همچی از جایی شروع شد که جئونجونگکوک تصمیم گرفت تو یه کتابفروشی برای راهنمای بخش کتابای زبان اصلی استخدام شه...ولی چیمیشه اگر اون بین آ بین روی یکی مشتریهای همیشگیشون کراش بزنه؟...-ژانر:آیو ، چتاستوری ، توییتر ، کمدی ، دانشگاهی ، عاشقانهکاپل اصلی:ویکوککاپلهای فرعی:سپ،چانبک،هیونلیکس،یوبین(یونجون و سوبین)،ناسا(نایون و سانا)،جنلیسا-روزهای آپ:شنبه ، چهارشنبه ، پنجشنبه ، جمعه(تا پارت ۲۰م هرروز آپ داریم)
بينَ الزُحام كُنتِ تبتسمين هُنا وهُناك بعفويه.أو لا أدري ، رُبما عُيون العاشق هكذا رأتكِكنـورِِ وسطَ الضلام اخذتُ خطوةً لأُحَدثَكِ لحظتهالكنني لا أجيد التحدث مِثلكِ ، ودَدتُ الكلام ، لكني خشيت أن ألقي دعابه فلا تضحكينأو ابتسم لكِ فـ تستغربين من افعالي الغريبهاخذتُ قلمي ، وجلستُ بجانبكِ وبدأت اكتبُ غزلاً ، مُتعمدا أن اكتب بكُل سطرٍ "هذهِ التي بجانبي" أملاً ان تقع عيناكِ ولو فضولاً على مشاعرٍ تُكتَب"هذهِ الزهره التي بجانبي"Mitsuya X reader
سڵاو گایس تکایە ئەگەر خوار 18 ساڵیت ئەم چیرۆکە مەخوێنەوە چونکە من بەر پرس نیم لە ئەدەبی تۆ وە تکایە ڤۆت و کۆمێنت بکەن چونکە یەکەم چیرۆکمە وە دڵنیام بە دڵتان دەبێت وە ڕۆژانە 1-2 پارت دا ئەنێمهەرچەند ئەزانم کە هەمووتان خوار 18 ساڵن بەس قەینا لە دۆزەخ ئەتانبینمەوە😂دەستپێک:- 8-7-2023کۆتایی:-23-7-2023نووسەر:-xatun_jeon
"كيفَ حالُ ذلِك الرجُل؟""أيُّ رجُل تقصِد؟ ذَاك الذِي أصيبَ بطلقَة فِي رأسهِ؟ لَا شِيء لقَد توفَّى لأنهُ أصيبَ بطلقَة فِي منتصفِ رأسهِ بدقَّة عاليَة وَ لَم نستطِع إنقاذهُ لأنَّ الطلقَة أصابَت دماغَ.."لسانِي شُلَّ حالمَا رأيتُ إبتسامتهُ الجانبيَّة وَ حدقيتيهِ التِي أنطفَأت."ل لماذَا تضحَك؟"قلبِي خفَق فِي توجُّس منهُ لأقبُض علَى حامِل حقيبتِي.ه هَل هوَ؟هوَ الذِي قتلهُ؟لقَد أتتنِي حالتِين لنفسِ مكانِ الطلقَة وَ برجُلين مختلفِين! وَ هذهِ الحالَة هيَ الثالثَة."ا أنتَ.. أنتَ الذِي قتلتهُ؟"إيماءةَ رأسهِ جعلَت مِن قلبِي يهوَى بينَ قدمَاي."لماذَا؟"جازفتُ بقدرِ المستطَاع أن تكونَ نبرتِي خاليَة مِن الإرتجَاف!"ببساطَة لأنَّ شكلهُ لَم يعجبنِي"
کچێك دوای بوونی بە ئاڕمی ھەموو خەونی ئەوەیە بگات بە bts و بیانبینێتدوای زۆر ناخۆشی! ئایا ئەتوانێ خەونەکەی بەدی بێنێت؟ئەکەوێتە خۆشەویستی لەگەڵ کێ؟ ژیان و خەونەکەی بەرەو کوێ ئەیبات؟خوێنەر بە♥︎𝟸𝟶𝟸𝟶
خلاصه:🎨پارک چانیول مدیر عامل موفق شرکت ساختمان سازی p.y و آلفای سی ساله ایی که همه اون رو به خوش اخلاقی میشناسن که تونسته به این سن شرکتش رو به سطح بین المللی برسونه.این حرف هایی بود که دربارهش میگفتن. ولی واقعیت؟ اون آلفای سی ساله ایی بود که سه سال پیش امگاش رو بخاطر تصادف از دست داده و قلب یخ زده اش فقط و فقط برای غمش کار میکرد.ولی اون قلب یخ زده هم تا یه جایی می تونه به سرسخت بودن ادامه بده. وقتی بهار پیداش بشه و خورشید مستقیم بتابه بهش یخ ها مجبورن که آب بشن.....♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡کاپل ها: چانبک ژانر: امگاورس♡ رمنس♡ اسمات♡ انگست♡ امپرگ
مُكتملة. __«وَكُلّما حلّت عليّ الساعَة الثانية عشر بِداية مُنتصفِ الليل، ألمَحُ طيفُها بأرجاءِ رَوحي، لِبّي يتوهُ مُتتبِعًا أثارِ ضحكتِها..أسيٌغدو طيفُكِ يَومًا واقِعًا يُلمَس، أستُمسي ابتسامتكِ ذات مرّة ملجأً أحتَمي بِه، ألقاه وأتلمّسه..أتوقُ لِخطفِ نظرَةً لِوجهُكِ، لِإدراك أنّكِ بِقُربِي، بِجانبي، ويدكِ بين مفارِق يدي..أأنتِ بأتيّه لِتوفي بِعهدِكِ أمْ ستَربُطين عالَمي بِحروفٍ انبثقت مِن بين شفتاكِ؟»_____جَميع الحُقوق مَحفوظة لي كَكاتِبة.©ممنوع السرِقة أو الإقتِباس._____𝑯𝒊𝒈𝒉𝒆𝒔𝒕 𝒓𝒂𝒏𝒌 𝒊𝒏:#١ خواطِر #8 𝒑𝒐𝒆𝒕𝒓𝒚_____𝑪𝒐𝒗𝒆𝒓 𝒃𝒚: 𝑹𝒆𝒆𝒎𝑨𝒉𝒎𝒆𝒅03.
عنوان: سایرای🎴 ژانر: عاشقانه، جنایی، فانتزی، اسمات🎋کاپل: چانبک، (شاید سورپرایز) 🩸محدودیت سنی🔞"خون! این دریاچه خون کف زمین از بدن منه! نمیتونم بفهمم دارم نفس میکشم یا نه. بدنم میلرزه. دهنم مزهی خون میده. یعنی مرگ همچین حسی داره؟ هیچ چیزیو نمیتونم واضح ببینم. اما هنوز صدای قاتلمو میشنوم..."توی این روایت قراره براتون از تجربهی مرگ و زندگی دوبارهام بگم. بعد از کشته شدن اولین چیزی که به ذهنم میرسید انتقام گرفتن بود اما یه گره تو زمان... یه تصادف پیشبینی نشده همه چیزو عوض کرد. من بیون بکهیون، کیم جیهون سابق، اینجام تا براتون از تقدیر نه چندان معمولیم بگم...(*سایرای: تو زبان ژاپنی چند واژهی مختلف برای توصیف "تولد دوباره" وجود داره و 再来 هم یکی از اوناس)
« Bp & Bts » مرحبٱ بك في Playhit . هذه اللعبه ، حيث لا يمكنك المشاركه في كلا الجانبين ، قد تكون نهايتك . كن حذرا ، كلا المجموعتين بين المجموعات المعتمده من قبل مدير اللعبه . تذكر اذا وقعت في فخ الحسابات المزيفه وحاولت الدخول كلا المجموعتين سيتم منعك من الموقع ، اذا دخلت اللعبه دون قرائه القواعد ، فلن تكون هناك احداث سلبيه « ضع في اعتبارك ان الوضع سيجلب معه الندم . اتمني لك مباره جميله ايها الاعب » _مساعد المستخدم ، Playhit
"یادت باشه! اگه تو نباشی، هر بار هوا سرد بشه و سپتامبر از راه برسه، من یاد تو میافتم. هر وقت از کنار اون مغازه کتابفروشی قدیمی رد بشم، یاد تو میافتم. هر بار که از اون پل رد بشم و آسمون پر ستارهی بالای سرم رو ببینم، یاد تو میافتم. لعنت بهت... حتی فکر کنم با نفس کشیدن هم یاد تو بیافتم. حالا... حالا بهم بگو. چطور میتونی بری وقتی یه خری مثل من دوستت داره؟!"☁️☁️☁️"Remember!"Couples: Vkook, Chanbeak Genre: slice of life, romanceWriter: NilaraTelegram Channel: @Vellichor_magazine
گریه برای عشقکاپل اصلی:چانبککاپل های فرعی:هونهان ، کریسهونویسنده: Minhaژانر:اسمات ، انگست ، درام ، رمنسقسمتی از داستان:-وارد قلبم شو ، خودت تو قلبم کشفش کن، برو و تمام زخم های کوچیک و بزرگ قلبم رو با محبت هات خوب کن،ترحم نمیخوام اما قلبم عشق میخواد،عشقی که تمام نفرتم از بقیه رو حتی مادرم از بین ببره... پارک چانیول عاشقم شو درسته که حرفاش واقعی نبود اما حس میکرد واقعا به کسی تو این موقعیت روحی نیاز داشت پس تا جایی که نیاز داشت جلوش فیلم بازی میکرد...روزهای اپ:شنبه ها
" شكراً لأنك كنت رفيقي الليلة يا نوكس، و أيضاً شكراً على التوصيلة، كان لطفاً منك. " إبتسمتُ، لستُ خبيراً في الردود المناسبة و خصيصاً عندما يكون الكلام حُلو و لطيف، تماماً مثل صاحبتهُ." العفو يا راي، كان شرفاً لي. " إبتسمتْ، لوّحتْ لي، ثم إستدارتْ نحو باب منزلها تنوي الدخول.إذاً، هذه هى النهاية؟ لن أتحدث معها مرة أخرى؟ هل حقاً سأترك الأمر لصدفة أخرى في حفلة لتايلور، صدفة لتجلس بجانبي مجدداً، صدفة بين سبعين ألف حاضر؟ يا إلهي.حبستُ نفساً عندما وجدها تلتفتْ و تعود أدراجها أمامي و تقابل عيناي المتوسعة و ملامحي المندهشة، حمحمتْ و الحرج بدى على ملامحها." تعلم؟ أعتقد أنني سأُحِب التواصل معك أكثر، هل بإمكاني الحصول على رقم هاتفك؟ " تنفس يا نوكس، تنفس أيها غريب الأطوار، تنفس لأنك قد تفقد الوعي إن لم يحصل جسدك على الهواء الكافي.أطلقتُ نفساً، واحداً كان مرتاحاً و خائفاً من إنتهاء تلك الليلة بطريقة ليست مرضية لي، و يبدو أن الإله حقاً يحبني اليوم.شيرو المُحِب، راي الخائنة، و نوكس البرئ. جميعاً في قصة قصيرة واحدة.بدأت في ١٢ مايو، ٢٠٢٣.انتهت في ٢٥ مايو، ٢٠٢٣.
˙˚˙˚ teaser :🥀📝بکهیون کاپیتان تیم پاسکال، از پارک چانیول که کاپیتان تیم توسکا و رقیبشه متنفره.....حالا چی میشه اگه مجبور بشن برای مسابقات جهانی تیم هاشون ادغام بشه؟چجوری چان می تونه بک رو راضی کنه؟بنظرتون می تونن با هم کنار بیان یا نه؟˙°˙° genre : 🥀🎬Romance † Smut † Sport † Dramaرمنس † اسمات † ورزشی † درام ˙°˙° couple : 🥀🎭ChanBaek • HunHan • KaiSoo • KrisHoچانبک • هونهان • کایسو • کریسهووضعیت: پایان یافته.
ماجرا بین دو تا برادر ( ؟ ) نا تنی اتفاق می افته . برادرایی که قرار نیست هیچ وقت زندگی اون یکی براشون مهم باشه و بخوان به خاطرش ناراحت بشن یا حرص بخورن . ولی یکیشون متوجه می شه خیلی وقته که قولشونو فراموش کرده . و واکنش اون یکی چیه؟
إن الله عزوجل لما أراد أن يخلق سيدنا {{محمد صلى الله عليه وسلم }}وهو أول الخلق نوراً وآخر الأنبياء وخاتمهمفنظر الله إلى خلقه فقسمهم فرقتين :___فجعل نبينا محمد صلى الله عليه وسلم في خير فرقةثم ما زال يختارهم خياراً من خيار [[ أي نسبه صلى الله عليه وسلم المتصل من آدم إلى الرسول نسب كريم طاهر نقي ]]إلى أن شرّف هذا الوجود صلى الله عليه وسلم .
يقال ان المرأ يغدر من اقرب احبائه..وان الحب لم يتبقى منه سوى اسمه وظله ...لم يبقى في زمننا الا الفتن والمكائد ...رفعت عيناي للسماء ..واتبعتها يداي لدعاء ...ربااه ...انا عبدتك المطيعة لاحول ولا قوة لي من دونك ...يسر امري وفك كربتي وانني اليك فوصت امري ...ربي ارزقني قلبا يحبني على حالي لا احوالي ..قلبا يشعر بي شعور الشرياان ابهر بالقلب نفسه....وهاليوم حقق ربي امنيتي وادعائي ...وبدل القلب قلبين ...شرياان ابهر قلبي وجانبي الايسر لروحي...لكن ساسرد عليكم قصة رزقي بهذا...وامتحان الله لروحي
قصه جانبية عن لعبه Yandere simulator ابطالها ماسوتا بودو و ايانو ايشي تدور الاحداث بعد رفض سينباي (يامادا تارو) لايانو تسبب الامر في صدمه لهاعند انتهاء اليوم الدراسي بينما كانت ايانو تتجه لمنزلها اصابها حادث تسبب في فقدانها جزء من ذاكرتها فقدت كل ذكرياتها مع سينباي ماذا ستكون ردة فعلها عند ظهور بودو في حياتها
قەڵا تاریکەکە ... ئەو قەڵایەی کە مێژوو دەڵێن کە خوێن مژەکانی لێ ژیاوە ... کچێک کە بە هیوای بینینی خوێن مژەکان دەژیت تەنها یەک جار بیبینێت بەڵام کاتێ دەیانبینێت بەو شێوەیە نیە کە بیری لێدەکردەوە ...جیۆن جۆنگکووک سەرکردەی خوێنمژەکان 🔥🔥🔥
"من قال ان الحب دائما قصه سعيده" "من قال ان لا يمكن الوقوع في حب صديقتك المقربة" "احبك واريدك بجانبي دائما" "اعتذر لاكن لا استطيع انا اسف لك.""هل يمكن الوقوع في حب شخص ليس عادي؟" "لما لا احبك وتحبني اذا هيا بينا"جونغ ريونا.جيون جونغكوك.
- آمادهای؟بکهیون کلاهش رو پایین، آب راهنیفتادهی بینیش رو بالا و سبد خوراکیها رو توی بغلش کشید.- آمادهام.و همین اعلام آمادگی برای حرکت چانیول و هلدادن صندلی چرخدار به سمت دره کافی بود.
__________ 𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝 𝐀𝐧𝐝 𝐇𝐨𝐧𝐞𝐲 __________≣ شهر خاکستری بود، حتی بستنی های توت فرنگی هم دیگه طعم شن میدادن! هیچی برای از دست دادن نداشت. تعداد قرص های زیاد؟ بکهیون همش رو خورده بود! پریدن روی ریل مترو؟ نه زیادی ترسناک به نظر میرسید. مثل احمق ها توی اینترنت به دنبال راه حلی برای خودکشی بدون درد بود که اعلانی توجهش رو جلب کرد! « میخوای بمیری؟ بسپرش به من! » اگه به گذشته برمیگشت هیچ وقت روی اون اعلان کلیک نمیکرد هیچ وقت! چون هیچ وقت بکهیون فکر نمیکرد بعد استخدامی که توی دارکوب انجام داده بود حالا قاتلی به اسم پارک چانیول از نیویورک به سئول میومد تا قربانی جدیدش رو ملاقات کنه!! ═══≣ چاقو روی بدنش میرقصید و این خون بود که از بین زخم هاش بیرون میومد و گرما رو بهش هدیه میداد طی روز های اخیر درد تنها احساسی بود که تجربه کرده بود و پارگی تار های صوتیاش جیغ زدن رو براش دردناک تر میکرد که فرشته مرگ خندید_ جیغ بزن بکهیون!! بهم یادآوری کن کی داره بهت جنون رو هدیه میده!!𝐅𝐢𝐜𝐭𝐢𝐨𝐧: 𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝 𝐀𝐧𝐝 𝐇𝐨𝐧𝐞𝐲𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐂𝐫𝐢𝐦𝐞, 𝐒𝐦𝐮𝐭, 𝐀𝐠𝐠𝐫𝐞𝐬𝐬𝐢𝐯𝐞 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: 𝐂𝐡𝐚𝐧𝐛𝐚𝐞𝐤, 𝐇𝐮𝐧𝐡𝐚𝐧, 𝐊𝐫𝐢𝐬𝐡𝐨𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: 𝐄𝐝𝐞𝐧 𝐂𝐡𝐚𝐧𝐧𝐞𝐥: @𝐲𝐨𝐧𝐠_𝐜𝐡𝐚𝐧𝐬𝐨𝐧
خلاصه : '' جئون جونگ کوک '' و '' کیم تهیونگ ''دو پسر که بدون هیچ حسی به همدیگه ، مجبور به ازدواج قراردادی و خیلی کار های دیگه میشنولی چی میشه اگه در پایان تمام سختی هاشون ، عشق بزرگی نسیبشون بشه ؟و در آخرشاید اون ازدواج ، بهترین اجبار عمرشون رو رقم بزنه ! ...بخشی از داستان : + ما هیچ کدوم این رابطه رو نمیخوایم ... درسته ؟؟با استرس سرش رو تکون داد _ د ... درسته !پسر بزرگتر نفس عمیقی کشید و ادامه داد + اما اگه دکتری که فردا از طرف پدر میاد ، ببینه هر دو ی ما باکره ایم ... چیزای خوبی انتظارمون رو نمیکشه با ترسی که حالا مثل خوره به جونش افتاده بود گفت_ پ ... پس ... لط ... لطفا ... آروم ... انجامش ... ب ... بده ...کاپل : کوکوی سپ هیونلیکس چانبک یونسونگ ( یونجی و میسونگ )ژانر : ازدواج اجباری ، انگست ، رومنس ، عاشقانه ، هپی اند
ملاحظه ‼️‼️ :الروايه في فصول توها نازله ومقفله بفلوس يبي لها شهر كذا ويفتحن + حسب قرايتي للروايه للفصل 105 مافي اي مشاهد مخله او حتى بوساتأنا عالق في جزيرة نائية مع الرجال في رواية آر -19.امتلكت مارغريت ، الشريرة التي كان مصيرها القتل على يد الذكور بعد تعذيب البطلة. حتى أتمكن من النجاة ، يجب أن أهرب من الخيوط الذكور ......."مارجا .........؟"أمسكت يد الرجل الأول من كاحلي بينما كنت على وشك الهروب.منذ البداية ، تم تدمير خططي.***لقد تغير الكثير بعد أن مررت بالمنعطفات والانعطافات في الجزيرة النائية مع الخيوط الذكور الذين كرهوني."لا تبتعد عن جانبي ، إنه أمر خطير.""من فضلك دعني أساعدك. سأصاب بالجنون خوفا مما سيحدث لك "."انظر إلي ، حسنًا؟ هل يمكنك أن تنظر إلي أيضًا؟ "بدأ الرجل المجنون الذي كان من المفترض أن يكون مهووسًا بالبطولة يهتم بي.أنا فقط أريد أن أعيش بأمان!علاوة على ذلك ، يبدو أن لهذه الجزيرة الاستوائية الغريبة سرًا عميقًا لم ندركه بعد.الروايه منقوله كل الحقوق محفوظه للكاتب الحقيقيتصنيف الروايه : حريم . خيال . رومانسي . غموض . مغامرات . كوميدي الروايه كوريه عدد الفصول : 136عدد الفصول الي نزلتها : 128( أنا من تيم اينوك وكايدن ) ابيهم مع البطله والكاهن وارثال ابيهم معي وذاك دييغو مع القديسه